گذری بر زندگی نامه زنده یاد ایلخانی محمدی گراوند

بزرگمردی از تبار حسن خان(حَسکَه محمدی گراوند) سعدیا مرد نکو نام نمیرد هرگز مُرده آن است که به نکوئی نامش نبرند

گذری بر زندگی نامه زنده یاد ایلخانی محمدی گراوند

بزرگمردی از تبار حسن خان(حَسکَه محمدی گراوند) سعدیا مرد نکو نام نمیرد هرگز مُرده آن است که به نکوئی نامش نبرند

مشخصات بلاگ

ایلخانی محمدی گراوند
هوماری تَریان،سواری جَدران،برناو وسط،باوَه اسد(مالک هموارترین زمین های سرطرهان،اسم اسبش جدران که در نوع خود بی نظیر بود،تفنگش برنو وسط،اسم یکی از فرزندانش اسد و همچنین اسم پدرش هم اسد فرزند ارشد حسن خان ملقب به حسکه)

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات

۲ مطلب در آذر ۱۳۹۷ ثبت شده است

"هوز نور"

نامی آشنا در منطقه سرطرهان و بیژنوند

هوز در اینجا

به معنای از بطن یا شکم 


نور لقب نورالعین شیرزنی از خاندان بزرگ دارابی بیجنوند همسر مردی خوشتیپ و خوش چهره بنام اسد از تبار حسن خان ملقب به حَسکَه سَردودمان خاندان محمدی گراوند(گفته شده چنانچه در آن زمان درگیری هایی صورت می گرفت به اسد خبر نمیدانند به لحاظ خوشتیبی و زیبایی که داشت و حیف میدانستند مبادا او نیز بیاید و در حین درگیری کشته شود).


✅داشتن روزنه یا همان علم و نظر ذاتی یکی از ویژگیهای خاص نور و فرزندان او میباشد.

✅از دیگر ویژگی هایی که نام هوز نور را متفاوت تر کرده با توجه به داشتن همسری خوشتیپ و خوش چهره خصوصا از خانوده ایی اصیل و سرشناس در منطقه طرهان.فرزندانی دلیر،شجاع،جنگجو،سفره دار و مهمان نواز،یکرنگ و بدور از (سیاست در باب حکمرانی)بوده است.

✅بهره داشتن از اسلحه،اسب و سگ که در آن زمان جزء ملزومات زندگی بود و در نوع خود همیشه بی نظیر بوده اند.


تمامی موارد فوق الذکر و بسیاری موارد دیگر از این قبیل سبب شده بود لقب هوز نور بر سر زبان ها بیفتد.

فرزندان نور👇

مرحومان ایلخانی،نعمت اله خان و مهرعلی خان


مرحوم ایلخانی فرزند ارشد اسد و نورالعین

مرحوم نعمت اله خان و مهرعلی خان(مِهرَه) فرزندان نریمان خان و نورالعین میباشند.(نریمان خان برادر اسد از فرزندان لایق حسن خان که بعد از مرگ اسد که در جوانی بعلت بیماری فوت میکند نورالعین را به همسری بر می گزیند).


روحشان شاد🌹

"با افتخار بزرگترین میراثی که از بزرگان بر ما مانده نام نیک آنان است."


✍فرض اله محمدی گراوند


  • فرض اله محمدی گراوند

زندگینامه و بخشی از خصائص زنده یاد ایلخانی محمدی گراوند

✅یکی از بزرگترین مالکان سرطرهان

✅درویش مسلک و به دور از تجملات

✅بسیار بخشنده و مهمانواز

✅با رعایا خون گرم و مهربان(که از نظر معیشتی و سرپناه برای آنها ارزش قائل میشد)

✅مراوده و همنشینی با بزرگان ابوقداره(والیان پشتکوه) و بزرگان غضنفری(حاکمان طرهان)

✅مسبب ثبت اراضی سرطرهان در مقابل حاکم نیمی از لرستان امان الله خان غضنفری امرائی(سردار بهادر) در سال ۱۳۱۲


✅سهمگین ولی دل پاک به گونه ایی که در بعضی مواقع که با فامیل بر سر مسائلی گفتگوها به تنش کشیده میشد و شدت میگرفت همیشه برای آشتی پیش قدم میشد.

✅جنگجویی نترس و شجاع (شرکت در بیشتر قیامها و جنگهای چریکی و از همراهان و هم پیمانان نظرعلی خان امیراشرف،امیراعظم و محمدحسین خان غضنفری امرائی )

✅حامی حق و پناهندگان حتی در مقابل نزدیک ترین اقوام
(پناه بردن افرادی از عشایر شوهان استان ایلام ساکن در بیجنوند نزد سام خان ملقب به بِرا حَسکَه رئیس نیمی از ایل گراوند و گلایه از حاکم ایل بیژنوند محمدرحیم خان دارابی که بعد از گفتگو جناب سام خان آنها را نزد ایلخانی میفرست و امر میفرماید به خدمت ایلخانی بروید او کسی است که مو را از ماست میکشد و..... ایلخانی هم بعد از مطلع شدن از ماجرا به آنها پناه داده و به همراه تفنگچی های خود آماده و اعلام جنگ به حاکم محمدرحیم خان(از دائی های خود که دایی شماری از بزرگان محمدی گراوند و احمدی نیز بود) می نماید و تعهداتی نیز قبل از درگیری که اگر منجر به کشته شدن خود یا کشته شدن محمدرحیم خان شد به عشایر شوهان میدهد......که خوشبختانه کار به درگیری نمیکشد و در نهایت با سخاوت و بزرگمنشی شخص خودِ محمدرحیم خان که سوار بر اسب و با همراه آوردن قرآنی جلدزرد در محل نبرد(پاپُل مشرف به رودخانه سیمره محل استقرار ایلخانی و تفنگچی هایش)پا پیش گذاشته و پیشنهاد دوستی میدهد و مانع از درگیری میگردد و طبق گفته عشایر شوهان اگر ایلخانی مداخله نمیکرد و محمدرحیم خان این دانایی را به خرج نمیداد شاید آن سال بین عشایر شوهان و افراد محمدرحیم خان درگیری ایجاد میشد و مسلما تعدادی کشته میشدند.)

✅(غارت احشام منطقه هلیلان مقر عبدالحسین خان ابوقداره به تقاص تفنگی که ایلخانی به یکی از رعیت داده بود برای تعمیر به هلیلان ببرد که در مسیر بازگشت افرادی از منطقه عبدالحسین خان راه را بر او می‌بندن و اسلحه را به غنیمت میبرن که ایلخانی پس از باخبر شدن از این موضوع در جواب این حرکت تصمیم به جوابی دندان شکن میگیرد اهالی گراوند سرطرهان که نیز خبردار شده بودن همگی حاضر هستن که وی را همراهی کنند که قبول نمیکند و میگوید من و نعمت اله خان که برادرش بود میرویم اگر موفق شدیم که هیچ اگر کشته شدیم یا شکست خوردیم شما هر اقدامی لازم بود انجام بدهید و بدین صورت بهمراه برادرش نعمت الله خان و یک نفر از رعیت بنام گودرز میروند و زمانی که به منطقه هلیلان میرسند برادرش نعمت اله خان میگوید از همینجا دست بکار شویم ایلخانی جواب میدهد نه باید برویم از خود مقر عبدالحسین خان دست بکار شویم و همین کار را هم میکنن و بخش زیادی از احشام منطقه هلیلان در مقر خود عبدالحسین خان را به غارت میبرد و اعلام جنگ میکند که خود و برادرش به تنهایی بعد از نبردی چند ساعته تفنگچهای عبدالحسین خان را شکست میدهند و بعدا که با هم آشتی میکنند ایلخانی به عبدالحسین خان میگوید چه شد که با این همه تفگچی شکست خوردید عبدالحسین خان در جواب فرمایش میکند چه بگویم سوارکاری(کاوسوار) در بین شما بود که دمار از روزگار ما در آورد ایلخانی هم در جواب با تعجب فرمایش میکند ما فقط دو سوار بودیم من و برادرم نعت الله خان و اگر سوارکاری(کاوسواری) در بین ماه بوده حتما حضرت عباس بوده) و این گفته از زبان حاکم بزرگی چون عبدالحسین خان کاملا جدی بوده و طبق گفته بزرگان و افراد دیگر که تا الان سینه به سینه انتقال داده شده اگر همچین موردی اتفاق افتاده بر میگردد به اعتقاد واقف مرحوم ایلخانی به حضرت عباس که بعدا اشاراتی دیگر به نطق کلام مرحوم ایلخانی نسبت به حضرت عباس خواهم کرد که در بیشتر مواقع از او طلب کمک می گرفته و در آن زمان بندرت از این قبیل اتفاقات رخ داده که دلیل پاکی عقیده بزرگان در آن زمان ها بوده و احتمال داده شده که در آن نبرد همچین تصوری در ذهن تفنگچی های عبدالحسین خان ایجاد شده که منجر به شکست آنها گردیده.)

✅بخشش و جوانمردی و اعتقاد به ائمه اطهار مِن جمله حضرت عباس و مولا علی
(در یکی از جنگ های چریکی در زمان پهلوی از طرف دشمن از ناحیه آرنج مورد اصابت گلوله قرار میگیرد بلافاصله فرد مورد نظر را تعقیب میکند و بر او حمله ور و تفنگش را سمت او مسلح میکند و میگوید آهای چطور فلان شده اگر میتوانی از خودت دفاع کن میخواهم بکشمت ولی طرف که خود را در خطر میبیند متوسل میشود به حضرت عباس و میگوید که زن و بچه دارم و از ایلخانی طلب بخشش مینماید و بدین صورت ایلخانی هم بخاطر اعتقاد و احترامی که برای حضرت عباس قائل بود به او میگوید برو که بخشیدمت به حضرت عباس.)
✅در زمان خود از بینش،هوش و ذکاوت فوق العاده برخوردار بود
(در زمان تقسیم اراضی زمانیکه محمدرضا شاه پهلوی زمین های خوانین را بین رعیت تقسیم میکند یک روز جمعی از خوانین که مشغول گفتگو هستند و راجع به تقسیم شدن اراضی صحبت میکنند و ایلخانی هم در بین آنها حضور دارد صریحا به جمع حاضر میگوید هیچ ناراحت نباشید شاه هم بر تخت پادشاهی نمی ماند یک روز میرسد که یه مشت بچه با کف و هلهله او را از تخت پادشاهیش بلند میکنند و در آخر نیز به شوخی میپردازد و میگوید به این نشان که شاه از
ایران فرار و با هلیکوپتر از فراز کوه گَور پرواز میکند و میخواهد در اینجا اُتراق و چایی میل نماید که آن روز ما هم چایی به او تعارف نمیکنیم.
برخی از خوانین که در آن جمع حضور داشتند بعد از رفتن ایلخانی میگویند ایلخانی چه میگوید!؟ شاه چطور از ایران رفت خیال ممکن است!!!،اما حدود نُه سال و بعد از وفات ایلخانی
طولی نکشید که حرفش به کُرسی نشست آن موقعه بود که خیلی از بزرگان طرهان و کسانیکه این پیش بینی مرحوم ایلخانی را شنیده بودند پی به بینش او بردند و تا این زمان هنوز که هنوزه در بعضی مجالس از آن بینش و دانایی او یاد میکنند و فاتح ذکر مینمایند.

✅مورد دیگر در اوان جوانیش ایل بزرگ طرهان آماده تدارکات جنگ دلفان به فرماندهی مرحوم نظر علی خان غضنفری امرائی(امیر اشرف) میشوند در این بین چشم فرمانده به ایلخانی می افتد و از وی جهت شرکت در این عملیات دعوت بعمل می آورد اما این سردار در پاسخ اذعان میدارد اولا فکر نکنی میترسم پیشتاز می باشم‌ اما ما در این جنگ تعداد زیادی تلفات متحمل می شویم و شخص شما نیز اسیر خواهید شد گفتار از نظر امیر آن لحظه مضحک بود ولی نتیجه همان شد که مرحوم ایلخانی پیشگویی کرده بود.


✅لطف و عظمت پرودگار در روز وفات مرحوم ایلخانی محمدی گراوند
(وی در روزهای پایانی عمر پس از عمری باعزت به علت کهولت سن در روز وفاتش و لحظه ایی که دقایق پایانی عمرش را میگذراند مردم و اقوام سرطرهان بر بالینش حاضر میشوند که لحظات پایانی عمر او را در کنارش سپری کنند و مراسم تشیع و خاکسپاری را بجا بیاورند اما متوجه میشوند سیدی که مراسم را با خواندن قرآن بجا میاورد در محل نیست و موجب افسوس و آشفتگی مردم و بزرگان سرطرهان میشود و همه اهالی از اینکه ایلخانی از جمله افراد بزرگ و خوش نام با اعمال و کردار نیک است و آن لحظه سید در محل نیست که بر بالین او هنگام به خاک سپردن قران بخواند ناراحت و اندوهگین هستند که ایلخانی خود نیز متوجه میشود و خدمت مردم و بزرگان حاضر در محل عرض مینماید،هیچ ناراحت نباشید خدای ما هم بزرگ است...... و دقایقی بعد فوت مینماید ولی اهالی همچنان آشفته از اوضاع هستند که در بین جمعیت حاج محمودخان محمدی از بزرگان سرطرهان که پسر عموی ایلخانی نیز میباشد فرمایش میکند نگران نباشید خودم بر آیات قرآن مسلط هستم و مراسم را بجا می آوریم ......زمان خاکسپاری فرا میرسد که اهالی شاهد ورود دو نفر شیخ با چهره های نورانی(گشاده رو) به محل میشوند که بر سر مزار آن مرحوم حاضر میگردند و مراسم را با آیات قرآنی بجا می آورند و بعد از لحضاتی در اوج شلوغی جمعیت به دور از چشم اهالی محل را ترک میکنند که ناگهان عبدالله خان محمدی برادر زاده و داماد ایلخانی کنجکاو میشود و متوجه نبود دو نفر شیخ میگردد که از چندین نفر از حاضرین در مراسم بزرگداشت سوال میکند که دو نفر شیخ را ندیدید کجا رفتن، چرا که تصمیم داشت از آنها پذیرایی بعمل بیاورد و فعلا تا پایان مراسم و صرف غذا تشریف داشته باشند، برخی میگویند از آن طرف رفتند که عبدالله خان دو سه نفر را دنبال آنها میفرستد که ببیند کجا رفتند و اگر روئیت شدند از آنها دعوت بعمل بیاورند اما هر چقدر جستجو میکنند و سراغ آنها را میگیرند هیچ ردی از آنها بجا نمانده بود و کسی آنها را ندیده بود و بعدا برای همه سوال بود که این دو نفر شیخ را برای اولین بار دیدند و تاکنون در این منطقه مشاهده نکردن حالا از کجا آمدند و به کجا رفتند سوالیست که هنوز که هنوزه بعد از سالیان سال چیزی حدود پنجاه سال بعد از وفات مرحوم ایلخانی ذهن بسیاری از مردم را مشغول کرده و تصور مردم بر این باور است که آنها دو فرشته بودن که از جانب پرورگار بر مزار آن مرحوم مشرف شده اند و حضور آن دو شیخ در آن روز نتیجه آن همه کردار و اعمال نیک و بخشندگی و سفره داری آن مرحوم میباشد.......)

سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز/مُرده آنست که نامش به نکویی نبرند
روحش شاد و یادش گرامی🌹

  • فرض اله محمدی گراوند